خرداد - از سرزمینهای شمالی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از سرزمینهای شمالی


ساعت 6:54 عصر شنبه 87/8/4

خوبیم .ممنون .بر میگردم

لینک | نوشته شده در شنبه 11 خرداد1387ساعت 17:14 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(5); 11 نظر
 

مثل اینکه این مریضی لعنتی نمیخواد دست از سر خونواده ما بر داره .فقط سه شنبه کمی خوب بودیم و دوباره از چهار شنبه با شدت بیشتری مریض شدیم مخصوصآ وروجک قشنگم که تا مرز تشنج هم رفت .تبش بالای ?? درجه بود و اصلآ هم پائین نمیومد تا اینکه پنج شنبه شبش یه دونه پنیسیلین زد و خدارو شکر تبش کمتر شد ولی از فرداش اسهال امونشو بریده .

شوشو هم کارش به پنیسیلین کشیده شد و الان خدارو شکر بهتره .بنده هم بخاطر کم بودن فشارم از نوش جان کردن پنیسیلین معاف شدم .

الانم فقط اومدم چند خطی از خودمون بنویسم و عذر خواهی کنم از اینکه نمیتونم به خونه هاتون سر بزنم .به محض خوب شدن دوباره مزاحمتون میشم 

 

  + نوشته شده دردوشنبه 23 اردیبهشت1387  ساعت 13:20  توسط بانو  < type=text/java>GetBC(8); 19 نظر آرشیو نظرات 14 نظر
 
 

 4

   

   سلام خوبین؟خدا رو شکر که مثل ما مریض نیستین ؟هفته قبل من و شو شو با هم مریض شدیم و طوریکه از جامون نمیتونستیم تکون بخوریم .مامانم که دید اوضاعمون اینجوریه اومدن دنبال وروجک و اونو با خودشون بردن خونه خودشون تا بیماری ما بهش سرایت نکنه که متآسفانه فردا بعد از ظهرش زنگ زدن و گفتن وروجک هم به شدت مریض شده .ما هم شال و کلاه کردیم و رفتیم وروجک رو بردیم دکتر و هنوز هم که هنوزه کاملا خوب نشده .

وروجک قشنگم چقدر بی تو بودن سخته .اون شبی که پیشم نبودی خیلی بهم سخت گذشت .بالشتو بغل کردم و خوابیدم .خونه بدون تو چقدر سوت و کوره .به شو شو میگفتم سالهای قبل ما بدون وروجک چطور زندگی میکردیم ؟ انشالله خدا به همه خانوما و آقایون لذت مادری و پدری رو بچشونه .و همه بچه ها رو هم سالم و سلامت نگهداره.

یه متنی رو پارسال یه جائی دیده بودم و خیلی ازش خوشم اومده بود .احتمالآ شما  هم خوندینش ولی بازم اینجا میذارمش:

یکی بود یکی نبود .غیر از خدای مهربون هیچکس نبود

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش و جواب نمیده .
 هرچی 
SMS  هم براش میزنم   باز جواب نمیده .
چند روزه آنلاین هم نشده. نگرانشم . چندتا پیتزا بخر و یه اکانت ماهانه براش ببر. ببین حالش چطوره.
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم . فقظ خاستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان. می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد . یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی
??? آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه . بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .
شنل قرمزی‌: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم  کردن .
شنل قرمزی : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !! 
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .
شنل قرمزی : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس میان .
شنل قرمزی : برو دختره ............ ......... ......... ......... ....
( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده . پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .
میره جلو سوارش میکنه . 
شنل قرمزی: تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .  با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون . زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید.
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی.  جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد . بچه مایه دار شدی. بقیه همه بد بخت شدن .

 

پایان. 

  + نوشته شده درسه شنبه 17 اردیبهشت1387  ساعت 12:6  توسط بانو  < type=text/java>GetBC(7); 14 نظر آرشیو نظرات 17 نظر
 
 

 آی بازی بازی بازی

   

 صبا جون منو به بازی عبارت شش کلمه ای  دعوت کرده.

قوانین بازی از این قرارند:

1- عبارت شش‌کلمه‌ای را در وبلاگ خود پست کنید (در صورت لزوم توضیح هم اضافه کنید)

2- به کسی که شما را دعوت کرده است، در این پست لینک بدهید

3- پنج وبلاگ دیگر را با لینک به بازی دعوت کنید.

4- به وبلاگ‌های دعوت‌شده اطلاع دهید و برای آنها دعوت‌نامه‌ای بفرستید.

 عبارت من  :

*آیا

       *واقعآ        

                *میزان?

                          * رای

                                  * ملت                       

                                            *  است؟

من هم هاله جون?هانیه جون?طیبا جون?آزی جون و مژی جون رو به این بازی دعوت می کنم .

  + نوشته شده دریکشنبه 8 اردیبهشت1387  ساعت 17:44  توسط بانو  < type=text/java>GetBC(6); 13 نظر آرشیو نظرات 14 نظر
 
 

 2

   

*هفته قبل همش به قهر و آشتی گذشت .کلی گریه کردم از دست شوشو و کاراش.با اینکه به خودم قول داده بودم جلوی وروجک با شوشو بحث و دعوا نکنم نشد که نشد

*پنج شنبه رفتیم دیدن جاری خانوم که تازه زایمان کردن .به سلامتی ما هم زنعمو جون شدیم

*جمعه قرار بود نهار بریم خونه مامان .شوشو گفت شمارو میرسونم و خودم با یکی از دوستام قرار کاری دارم و نهایتآ ??/? خودم رو میرسونم .شما غذاتونو بخورین .نیم ساعت بعد زنگ زدم به شوشو هنوز سلام علیک نکرده شارژ موبایلش تموم شد و گوشی رو قطع کردم ساعت ??/? شد دیدم شو شو نیومده زنگ زدم به دوستش که باهاش قرار داشت و ازش سراغ شوشو رو گرفتم گفت قرار بود به من زنگ بزنه و باهم قرار بزاریم همدیگه رو ببینیم ولی از دیروز تا به حال ندیدمش .با شنیدن این جمله نفهمیدم چطو قطع کردم و سریع خودم رو به خونمون رسوندم گفتم شاید رفته باشه خونه خوابیده یا حمومه (حتی یه فکر بد هم کردم)وقتی دیدم ماشین تو پارکینگ نیست داشت گریه ام میگرفت گفتم حتمآ تصادف کرده که هیچکس هم خبری نداره ازش .دو سه باری هم مادر و پدرش زنگ زدن و سراغشو از من گرفتن و مادرش هم که دید من نمیدونم پسرش کجاست با یه لحن تند و خیلی بد به من گفت تو اصلآ چرا گذاشتی این تنها بره ؟کاش نهار میومدین خونه ما ! ! (من که نفهمیدم منظورش از این جمله کاش میومدین خونه ما چی بود؟)نمیدونم شاید فکر کرده پسر ?? سالش بچه دو ساله اس که هرجا میره من باید باهاش برم تا اتفاقی براش نیفته؟

دیگه داشتم با پلیس راه تماس میگرفتم که شوشوساعت??/? خودش از خونه تماس گرفت و گفت اومده خونه ویه چیزی ور میداره و میاد خونه مامان.وقتی اومد سرش کلی داد کشیدم و اونم گفت رفته بوده پیش صافکار تا یه فرورفتگی خیلی کوچیک (اندازه نوک انگشت) ماشین رو درست کنه و اونجا هم چون خارج از شهر بوده و جمعه بوده به تلفن دسترسی نداشته و نشد تماس بگیره .

* تو دعواهائی که هفته پیش داشتیم با خودم گفتم دیگه بود و نبود شوشو برام هیچ فرقی نداره و دیگه اصلا دوستش ندارم ولی با اتفاقی که جمعه افتاد فهمیدم صد در صد اشتباه فکر میکردم و اصلآ تحمل دوریشو ندارم .خدایا ممنونم ازت که شو شو رو صحیح و سالم به من برگردوندی فقط کاری کن اینقدر بیخیال نباشه .باشه خدا جون ؟مشکل من و شو شو فقط سر این بیخیال بودنشه.

*صبا جون منو به یه بازی دعوت کرده که انشالله تو پست بعد انجام میدم .

 

  + نوشته شده دردوشنبه 2 اردیبهشت1387  ساعت 15:18  توسط بانو  < type=text/java>GetBC(5); 11 نظر نظر بدهید 16 نظر
 
 

 1

  یه جورائی نوشتن سختمه .دلیلی هم نداره ها .شاید هم به خاطر شیطنتای وروجک باشه که دست و دلم به نوشتن نمیره .نمیدونم .الله و اعلم.اصلآ نمیدونم اینجا دووم میارم یا نه .شاید این پستو اصلآ سند نکردم.

خب ماوقع این چند روز:


دوهفته مونده بود به عید بهمون زنگ زدن و گفتن ممکنه تا وسطای اردیبهشت هم بهمون ماشین ندن  و اگه قبل از عید ماشین میخواین بایدیک میلیون دیگه واریز کنین تا بالاترین مدلو بهتون بدیم واگرنه اون مدلی که شما ثبت نام کردین معلوم نیست حالا حالا ها بهتون تحویل بدیم .ما هم حرف گوش کن فوری یک میلیون ریختیم به حسابشون و بالاخره از ?? اسفند ما هم صاحب ماشین شدیم .دستشون درد نکنه که این پیشنهاد رو دادن چون ارزششو داشت و وروجک و شوشو هم کلی با این ماشین حال میکنن .ولی من بیشتر دوست داشتم با این پول میرفتیم مسافرت و خوش میگذروندیم  .چه فرقی میکنه شیشه های عقب ماشین برقی باشه .رینگش اسپرت باشه و یا بهت نشون بده تا چند کیلومتر دیگه میتونی با این بنزین بری جلو .ماشین ماشینه دیگه .مهم اینه که سوارش شی خالا هرچی میخواد باشه (البته پائینتر از پرایدو قبول ندارما).

حیف که این پول از دستمون پرید و فعلآ هم پولی در بساط نیست تا باهاش جائی بریم .ای خدا میشه تو قرعه کشی بانک* ملی یه چیزی نصیب ما شه ؟اگه یکی از اون مگان ها باشه بهتره ها میتونیم بفروشیمش و با پولش چه کارها که نمیشه کرد فقط میترسم باد آورده رو باد ببره  .ما هم که با باد میانه خوبی نداریم -قضیه اون مانتوهه و درکنارش هم کاشف بعمل اومده که  یکی از بلوزهامم دنبال مانتووهه رو گرفته و هنوز هم برنگشته  ـ .

تعطیلات عید هم ای بدک نبود .فقط نمیدونم چرا امسال بجز تعداد محدودی از فامیلا کسی یادی از ما نکرد .به شوشو گفتم سال دیگه فقط خونه کسائی میریم که امسال اومدن خونمون از الان گفته باشم این خط ـــــــــــــ اینم نشون *.آ .... آ .

سیزده بدر هم خوب بود و خوش گذشت بر خلاف دوسال پیش با مامان اینا رفته بودیم بیرون و نهار رو خوردیم و دو سه ساعت هم پشت سرش انواع و اقسام خوراکیها رو تناول نمودیم و بعدش راه افتادیم به سمت تالار پسر عمه جان .بیشتر فامیلای پدری اونجا جمع بودن (حدود ?? نفر )برای سیزده بدر و  بعد از یه وقفه یک ساعته دوباره از خجالت شکمامون در اومدیم   و یه دو سه ساعتی هم با اونا بودیم و بعدش هم نخود نخود هر که رود خانه خود

  + نوشته شده درچهارشنبه 21 فروردین1387  ساعت 10:24  توسط بانو  < type=text/java>GetBC(4); نظر بدهید یک نظر 16 نظر
 

لینک | نوشته شده در شنبه 11 خرداد1387ساعت 17:10 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(4); نظر بدهید

¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
28034

:: درباره من ::

از سرزمینهای شمالی


:: لینک به وبلاگ ::

از سرزمینهای شمالی

:: آرشیو ::

مهر
شهریور
مرداد
خرداد
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387

:: لینک دوستان من::

روزانه هایم
سحر بانو
بلاچه
خانوم خونه
ارش وروجک
آشیانه من و تو
قلب زندگی
قلب زندگی
پگاه و پارسا
صمیم
اکواریوم
مهسا
آندیا جون
ملوسکم
یونا جون
یک عاشقانه آرام
امیر مهدی جون
زندگی شاید همین باشد
مانی گردو
کوچه خلوت دل
مریسام
کفشدوزک
مهدیار جون
ستاره
سارا جون
ساره جون
عاشقانه های من و عسلیم
ساناز جون
ایلیا 1
مژگان جون
نفس
خودم و خودش
خودم و خودش
HOME 88
نگارین
طیبا جون
نانازی جون
بلفی
ثمین جون
نی نی گولو
ایلیا 2
حس قشنگ زندگی

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

کد آهنگ