مهر - از سرزمینهای شمالی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از سرزمینهای شمالی


ساعت 6:58 عصر شنبه 87/8/4

عنوان نداریم

سلام

انشالله که شما مثل ما مریض نیستین .بعله دیگه بازم مریضی اومده سراغ ما .دیشب که من و وروجک نتونستیم بخوابیم .نه که پارسال زیاد مریض نمیشدم خودمو چشم زدم و هنوز چیزی از شروع پائیز نگذشته دو سه باری مریض شدم .احتمالآ امسال رکورد بزنم.

سه شنبه و چهار شنبه رو رفتم خونه مامان موندم .وروجک رو سپردیم دست بابام و دوتائی رفتیم خرید .اینقدههههههههههه دلم میخواست .

پنجشنبه یه خبر  نیمچه خوبی بهمون رسید ولی اونیکه میخوایم نبود ولی بازم خدارو شکر .بعد از ظهر هم رفتیم واسه وروجک لباس بگیریم که نتونستیم یه چیز خوب و قشنگ پیدا کنیم .حالا اون موقع که نمیخوایم اونچیزی که مد نظرم بود همه جا ریخته بودا اصلآ ولی حالا که میخواستم دریغ از یه دونه .

جمعه نهار خونه عمه ام دعوت بودیم خوش گذشت .ماشالله تعدادشون زیاده و همه شون هم مهربون و خونگرم .کنارشون خیلی خوش میگذره .وروجک هم کلی با بچه ها بازی کرد و خودشو خسته کرد .(داداشم به خونه این عمه ام میگه مهد کودک .چهار تا نوه تقریبآ همسن داره که تقریبآ همیشه اونجان و با وروجک شده بودن پنج تا و خونه رو روسرشون گذاشته بودن).بعد از اونجا رفتیم گیلار و در کمال تعجب و خوشحالی تونستم شلوار وروجک رو با قیمت ناچیزی بخرم .البته پولشو مامان داد .پس من نخریدم مامان خرید.

دیروز هم هوای خونه خیلی ابری بود هرچند که شب خورشید از پشت کوهها سر در اورد ولی دلم خیلی شکست .

راستی کتاب چراغها رو من خاموش میکنم رو تموم کردم که تو پست قبل یادم رفت بنویسم .دیشب هم کتاب طعم گس خرمالو رو خوندم .از امروز هم احتمالآ سمفونی مردگان رو شروع کنم .



اینو بخونین :

 بچه دار شدن آرایشگر

در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد. او

نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان

اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!

روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد

خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر

خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر

از طرف قناد دم در بود.

روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند،

آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش

را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم

در بود.

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به

او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.

حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چه

نظره‌ای روبرو شد؟

فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید.

.

چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده

بودند و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمیکنه  .

 



ببخشید قر و قاطی نوشتم شرمنده

پی نوشت روز پنجشنبه : مامان و بابا رفتن قم .دلم خیلی شور میزنه .مخصوصآ که دیشب یه خواب خیلی خیلی بد دیدم خدایا  ازت میخوام مامان و بابام سالم و سلامت برگردن

فعلآ

لینک | نوشته شده در یکشنبه 28 مهر1387ساعت 10:3 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(18); 18 نظر
تست شخصیت +یک ایمیل

 

تست شخصیت من :

خیر خواه مجازی!

(تاثیر پذیر، درون گرا، واقع گرا، احساسی)

تو شخص نیکوکاری هستی که از طریق اینترنت به مردم کمک می کنی! تو در این دنیا خیلی

 به تجربه هایت اکتفا می کنی و در برخورد با مردم خیلی درونگرایی. و این کلا به این معنی است

 که آدم خجالتی و ساکتی هستی. بنابر این احتمالا وقت زیادی را در اینترنت به سر می بری.

ولی در پشت ظاهر این آدم ساکت و خاموش، کسی نشسته که خودش را عاشقانه وقف

 حقیقت محض کرده است. او در قلب بزرگش، که بزرگترین قلبهاست، می خواهد که به دیگران

 به هر شکل که میتواند، البته از راه دور، کمک کند! خدا عوضت بدهد!

                                                              

 

 

تست شخصیت شوشو:(بیچاره شوشو سر هر جوابی که میداد یه کتک نوش جان میکرد)

قاضی

(تاثیر گذار، درون گرا، واقع گرا، متفکر)

تو یک تیپ "قاضی" هستی. پیوند تو با درک حقایق و خط مشی تحلیلی تو نسبت به زندگی،

 در مشکلات پیچیده کمکت میکند و این امکان را به تو می دهد که که بتوانی تصمیم های قاطع

 ودشواری بگیری که دیگران نمی توانند. ولی اصلاً فکر نکن که بیشتر وقتها مثل آدم رفتار

می کنی!

تو وسط استدلالهای دیگران می پری و مثل دیوانه ها لجاجت می کنی. کلا زندگی را

سخت نگیر و کمی از قلب و احساست کمک بگیر .

اگرچه به نظر بعضی ها کمی مغرور و غیر قابل تحملی، دوستانت می دانند که فرد

قابل اعتماد، عمیق و صادقی هستی. با اینکه درون گرا و تا حدی کم حرفی، ولی

 شخصیتی قوی داری که باعث تحسین دوستان و ترس دشمنانت می شود.

واقعاً که خدا کمکشون کنه! خدا همه ما رو کمک کنه!

                                                                        



 متن زیر با ایمیل به دستم رسیده جالبه بخونینش:

جریانات رخت‌*خوابی اصولاً از جذاب‌ترین موضوعات در زندگیه بشریه. یک جورایی هم در دنیا اینطوری شده که اصولاً آقایون باید دنبال این مسائل بدوبدو کنن و خانم‌ها هم ازش به عنوان اسلحه‌ای مرگبار علیه آقایون استفاده میکنند

و اما داستان:

یک شب که من و دوستم !! توی رخت *خواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی که احتمال وقوع حوادثی بیشتر و بیشتر میشد یک دفعه اون برگشت و به من گفت : من حوصله اش رو ندارم فقط می‌خوام که ب غ ل م کنی."

چی؟ یعنی چه؟

و اون جوابی رو که هر مردی رو به در و دیوار می‌کوبونه بهم داد:

تو اصلاً به احساسات من به عنوان یک زن توجه نداری و فقط به فکر ... هستی!

و بعد در پاسخ به چشم‌های من که از حدقه داشت در می‌اومد اضافه کرد:

تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی که توی رخت *خواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟

خوب واضح و مبرهن بود که اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم با افسردگی خوابیدم.

فردای اون شب ترجیح دادم که مرخصی بگیرم و یک کمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم رفتیم بیرون و توی یک رستوران شیک ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یک بوتیک بزرگ و مشغول خرید شدیم.

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان کرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش گفتم که بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینکه ست تکمیل بشه توی قسمت کفش‌ها برای هر دست لباس یک جفت هم کفش انتخاب کردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یک جفت گوشواره‌ای الماس.

حضورتون عرض کنم که از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد. حتی فکر کنم سعی کرد من و امتحان که چون ازم خواست براش یک مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینکه حتی یک بار هم راکت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور کنه وقتی در جواب درخواستش گفتم: "برشدار عزیزم."

در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فکر کنم همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب کنیم."

در همین لحظه بود که گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."

با چشمای بیرون زده و فک افتاده گفت:"چی؟"

عزیزم من می‌خوام که تو فقط کمی این چیزا رو ب غ ل کنی. تو به وضعیت اقتصادیه من به عنوان یک مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین که من برات چیزی بخرم برات مهمه."

و موقعی که توی چشماش می‌خوندم که همین الاناست که بیاد و منو بکشه اضافه کردم: "چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی که برات می‌خرم؟"

خوب امشب هم توی اتاق ‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته فقط دلم خنک شده که فهمیده "هرچی عوض داره گله نداره."



*یه سری از دوست جونا خواسته بودن عکس لباسم رو بذارم .انشالله بعد از عروسی یه عکس

 از خودمون میذارم البته با کمی سانسور

*گلدی فرهی رو میشناسین ؟پیشنهاد شده که گل *شیفته اگه بخواد تو هالیوود به کارش

ادامه بده باید یه اسم هالیوودی هم داشته باشه یکی از اسمای پیشنهادی هم این بود

*جمعه رفته بودیم عقدکنون دختر عمه ام .چون حیاط بزرگی داشتن .جشنو تو حیاط خودشون

گرفته بودن .بقدری هوا سرد بود که من همش داشتم بندری میرقصیدم

*اینروزا خیلی محتاج دعاتونم

بای 

لینک | نوشته شده در یکشنبه 21 مهر1387ساعت 19:23 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(17); 32 نظر
من با تو خوشم تو خوشی با دل من از دست من و تو غصه ها خسته میشن

اول نوشت ناسزا به بلاگفا گویی:یعنی من از دست این بلاگفا امروز دیوونه نشدم خوبه .اگه بدونین چند بار سند کردم و ارور داد ولی تو قسمت وبلاگهای دوستان و مدیریت وبلاگ نشون داده بود که سند شده؟

سلام دوست جونیا حالتون خوبه ؟

اول از همه میخوام مامان شدن سارا جون و فاطمه جون رو بهشون تبریک بگم و انشالله خدا طعم شیرین مادر شدن رو به همه کسائی که دوست دارن بچشونه .

ببخشید غیبتم اینقدر طولانی شده که اصلآ یادم رفته چه کارا کردم چه کارا نکردم .حالا سعی میکنم اهم اخبار رو به اطلاعتون برسونم .

توی ابان ماه یه عروسی داریم .عروسی کی؟خب معلومه دختر خاله ام و من هم که همین یه دونه دختر خاله رو دارم و مدتهاست واسه عروسیش روز شماری میکردم از ماه رمضون دنبال لباس و مدل و پارچه و اینا بودم و خلاصه گیج شده بودم که آماده بخرم یا بدوزم ؟اولش میخواستم بدوزم ولی بعدش پشیمون شدم و گفتم حالا که وقت زیاده بد نیست یه چرخی تو مغازه ها بزنم شاید چیز خوشملی پیدا کردم که از دو سه تا مدل خوشم اومد و دیدم خیلی به صرفه تره تا آماده بخرم و دیگه استرس اینم ندارم که  اگه بدوزم همون مدلی که میخوام واسم در میارن یا نه ؟

باور میکنین یه لباس با یه مارک و یه مدل و یه پارچه تو یه خیابون حدود ??? تومن ارزونتر از همون لباس تو خیابون بغلیش بود؟

پنجشنبه با مامان و شوشو رفتیم و اون مدلهائی که انتخاب کرده بودم رو پوشیدم که همشون بهم میومدن (شاهدان درون مغازه ها چنین نظری داشتند )و بالاخره یه پیراهن خیلی ناز و مامان و جیگر که خیلی دوستش دارم رو خریدم با ?? تومن تخفیف(آشنا اینجا بدرد میخوره) خیلی وقت بود خرید چیزی اینقدر خوشحالم نکرده بود .چون دقیقا همون چیزی بود که میخواستم .همش دلم میخواد باهاش برقصم.

بعد رفتیم مامان رو رسوندیم خونشون و شام رفتیم خونه مادر شوهر که دیدیم به به بساط کباب خوری به راهه .خواهر شوهری اینا هم اونجا بودن که خوش گذشت تقریبا .چون همش داشتن فیلم میدیدن و من هم چون تو شلوغی نمیتونم فیلم ببینم با نی نی ها رفتم و عکسای تو کامپیوتر رو تماشا کردم و بعد از اینکه اومدیم خونه لباسمو پوشیدم و باهاش چندتا عکس گرفتم تا هروقت دلم خواست بتونم نیگاش کنم (آخه نمیشه تنهائی پوشیدش و پوشیدنش یخورده سخته)بعد هم گرفتیم لالا کردیم .صبح که پاشدم دیدم شوشو خیلی وقته پاشده و صبحونه رو اماده کرده و مشغول تمییز کارییه .صبحونه رو خوردیم و خواستم تو تمییز کاری به شوشو کمک کنم که دیدم حالم خیلی  خیلی بده و چون جمعه بود دیگه نرفتم دکتر و خود درمانی کردم .ترسیدم نکنه وبا گرفته باشم که با همون بیحالی پاشدم سرچ کردم دیدم نه علائم وبا رو ندارم خوشبختانه .خلاصه آقائی هم خونه رو تمییز کرد و هم غذا درست کرد و هم از من تیمارداری کرد و منو شرمنده اخلاق ورزشیش کرد .

وروجک مهربونم هم همش میومد دوروبرم و میگفت: چلا خوب نمیشی من اعشابم خولد میشه همش ملیژی خوابیدی؟حوشله ندالم و دستاشو میگرفت بالا و میگفت :خداااااا مامان منو نگه دال(قربونش برم )دیگه شب خوابیدم و صبح که پاشدم خوب خوب شده بودم واز مریضی سخت دیروز خبری نبود .

دیروز هم رفتم خونه مامان و بعد از دیدن روز * حسرت اومدیم خونه .وروجک قشنگم هم از دیروز سرما خورده و مریضه .خدا کنه تب نکنه که اصلا حوصله تب و مریضی رو ندارم .

از کتابخونه پدر شوهرم شیش هفتا کتاب اوردم بخونم .همشون قدیمین ولی من مدتی بود کتاب خوندن رو بوسیده بودم و گذاشته بودم کنار که اگه خدا بخواد دوباره میخوام شروع کنم .الان هم دارم کتاب چراغها *را من *خاموش میکنم رو میخونم (خلاصه شو اونموقع که تازه چاپ شده بود خونده بودم ولی چیز زیادی یادم نمونده )

راستی جمعه عقد کنون دختر عمه ام هست .انشالله که خوشبخت بشن .

یه راستی دیگه: شما کارهای گروه مستان رو شنیدین .تصویری شو دیدم معرکه بود من که زیاد از موسیقی سنتی  خوشم نمیاد از کار اینا خیلی خوشم اومده امیر *قاسمی هم ازشون دعوت کرده بود و اونجا کنسرت داشتن شعراشون هم خیلی پرمحتواست اگه دلتون خواست میتونید از اینجا دانلود کنید(البته بعضی از آهنگهاشون هست)

*پی نوشت عنوانی :از این شعر خیلی خیلی خوشم میاد دلم خواست بذارم به جای عنوان

فعلآ بای

لینک | نوشته شده در دوشنبه 15 مهر1387ساعت 14:5 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(16); 30 نظر
قاطی پاطی
 

سلام سلام دوستای گلم .انشالله که خوبین؟نماز و روزه هاتون قبول باشه شبای قدر امسال  هم تموم شد .اگه قابل بوده باشم واسه همتون دعا کردم .شما منو فراموش نکردین که ؟

دیگه چیزی به پایان ماه رمضون نمونده .منم که دیگه نمیتونم روزه بگیرم از دست این {پ} لعنتی .دیشب ?یعنی دیشب که نه امروز صبح بعد از خوردن سحری و خوندن نماز صبح مطلع شدیم که بعله ایشون تشریف اوردن .یعنی من موندم میمرد چند ساعت زودتر میومد ما رو از خواب شبمون نمیزد ؟



تو پست قبل الکی اومدم از مادر شوهرم تعریف کردم نمیدونم کی چشمش شور بود اومد اونا رو خوند و  چشمش زد .برادر شوهر بزرگه یه کار خوب واسم پیدا کرده بود و به مادرش میگه که اونم به من بگه ?مادر شوهر جان هم میگه بانو قصد کار کردن نداره و برو بگو دنبال یه نفر دیگه باشن (ای خدا من وقتی وروجک کوچولو بود بهش گفته بودم دلم نمیاد بفرستمش مهد و نمیخوام فعلآ کار کنم نه حالا که بزرگ شده و از آب و گل در اومده ) شوشو وقتی این موضوع رو فهمید ـ بعد از دو هفته ـ به داداشش میگه که دنبالشو بگیره .اونم گفته باشه پیگیری میکنم .

فعلآ که خبری نیست .فکر هم نکنم که خبری بشه .اگه خبری بشه برادر شوهر جان باید دست از زندگیش بکشه از دست زن حسودش .

نمیدونم چرا این جاری من اینقدر حسوده از وقتی که ازدواج کردن فقط منتظره ببینه شوشو برام چی میگیره که اونم بیفته به جون شوشوش تا عین همونو بگیره واسش .شو شو تولدم برام گوشواره خریده بود اونهم واسه تولدش عین همون خواسته بود .ساعت گرفتم اونم گرفت و......این ماجرا همچنان ادامه دارد .اوایل ازدواجش هم از من پرسید خونتون به اسم کیه ؟منم که دیگه اخلاقش دستم اومده بود بهش گفتم خب معلومه به اسم شوشو .خوب شد نگفتم به اسم خودمه وگرنه معلوم نبود چی به سر برادر شوهر میاورد.

خب دیگه غیبت بسه .خوبیت نداره



چهار شنبه اولین و آخرین مهمونای این ماه رمضون رو دعوت کردم .اگه گفتین کیا بودن؟...............

هرکی گفت خونواده خودم درست گفت. افرین به هوشش واسه خودش دست بزنه . 

واسه اولین بار هم  شله زرد  درست کردم که همه گفتن خیلی خوب شده .نمیدونم چرا تا حالا فکر میکردم درست کردن شله زرد باید خیلی سخت باشه .

جمعه هم رفتیم خونه مامان اینا و من و وروجک شب رو اونجا موندیم آخه خیلی دلم میخواست یه سحری دور هم بخوریم .مردم از بس تو خونه تک و تنها پاشدم سحری خوردم (شوشو نمیتونه سحری بخوره حالش بد میشه)دیشب بعد از افطار اومدیم خونه .امروز هم شوشو دوساعت بعد ازاذان میاد خونه و من هم تا دو سه ساعت دیگه دوباره میرم خونه مامان اینا

پیشاپیش عید فطر رو بهتون تبریک میگم .خوش بگذره

پ.ن: ببخشید زیاد قاطی پاطی شدا .دلم بد جور درد میکنه .واسه همین تمرکز ندارم

پ.ن ? :به کامنتها از این به بعد جواب میدم

لینک | نوشته شده در یکشنبه 7 مهر1387ساعت 13:55 توسط بانو | < type=text/java>GetBC(15); 36 نظر
تسلیت


امشب سر مهربان نخلی خم  شد         

                                                               در کیسه نان به جای خــرما غم شد

در خـــانه ای دور  بیوه ای شیون  کرد  

                                         همـــبازی   کودک   یتیمی گم   شد     

 

 

 

شهادت اولین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت - مولای متقیان و یاور بی پناهان

حضرت علی (ع) را به همه شیعیان جهان تسلیت میگویم

                                  


 

لینک | نوشته شده در دوشنبه 1 مهر1387ساعت 16:22 توسط بانو

¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
9
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
28036

:: درباره من ::

از سرزمینهای شمالی


:: لینک به وبلاگ ::

از سرزمینهای شمالی

:: آرشیو ::

مهر
شهریور
مرداد
خرداد
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387

:: لینک دوستان من::

روزانه هایم
سحر بانو
بلاچه
خانوم خونه
ارش وروجک
آشیانه من و تو
قلب زندگی
قلب زندگی
پگاه و پارسا
صمیم
اکواریوم
مهسا
آندیا جون
ملوسکم
یونا جون
یک عاشقانه آرام
امیر مهدی جون
زندگی شاید همین باشد
مانی گردو
کوچه خلوت دل
مریسام
کفشدوزک
مهدیار جون
ستاره
سارا جون
ساره جون
عاشقانه های من و عسلیم
ساناز جون
ایلیا 1
مژگان جون
نفس
خودم و خودش
خودم و خودش
HOME 88
نگارین
طیبا جون
نانازی جون
بلفی
ثمین جون
نی نی گولو
ایلیا 2
حس قشنگ زندگی

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

کد آهنگ