بانوی سرزمینهای شمالی - از سرزمینهای شمالی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از سرزمینهای شمالی


ساعت 11:52 عصر دوشنبه 87/10/23

سلااااااااام .خوبین خوشین سلامتین؟اتفاقی نیفتاده که بیام اینجا بنویسم .مثل گذشته زندگی جاریست .

به محض اینکه پست قبل رو نوشتم وروجک از خواب پاشد و گفت صبحونه بخوریم بریم خونه مادربزرگش ?مامان من) .بهش میگم ما که دیشب اونجا بودیم .میگه نه بهش قول دادم پلنگ صورتی رو براش ببرم .پلنگ صورتی دلش تنگ شده گریه میکنه (میبینین تو رو خدا بچه ها چه بهانه هایی دارن بعد شما بیاین بگین چقدر میری خونه مامانت ) دیگه هیچی دیگه به بابا زنگیدم که بعد از کار بیا دنبال ما .وقتی بابا اومد دنبالمون خواستم بلوز وروجک و تنش کنم که پشت میز کامپیوتر نشسته بود و سرشو تکون داد ولبش  خورد به لبه میز و خون اومد .اونم چه خونی .اگه یخورده بیشتر بریده میشد به گمونم نیاز به بخیه پیدا میکرد.خلاصه شانس آوردیم .تا دیر وقت خونه مامان بودیم تا شوشو اومد دنبالمون .

دوشنبه و سه شنبه هم هیچکاری نکردیم شوشو هم نبود و منو وروجک تهنای تهنا بودیم

دیشب هم فیوز آشپزخونمون پرید و دو سه بار که زدیمش دیدیم بازم میپره بیخیالش شدیم تا یکی بیاد و تعویضش کنه و وسایل یخچال و فریزرمون تو تراس واسه خودشون جا خوش کردن .

مگه شما نمیدونستین که انتقام جویی از خصوصیات دختر ابان هست .تو پست قبل همه تون بهم میگین انتقام جو .بابا جان لذتی که در انتقام هست در بخشش و گذشت نیست.

راستی دو سه روز پیش تو برنامه تصویر زندگی که حتمآ شما ندیدین در مورد کمکهای اولیه بود .مهمون برنامه تعریف میکرد چند وقت پیش یه عروس و دامادی تو مجلس عروسیشون که وارد تالار میشن و میرن پیش مهمونا واسه خوشامد گویی عروس خانوم یه موشی رو میبینه و از ترس میره روی یه میزی صندلی ای وای میسه و موش هم میره زیر یه میز قایم میشه  و شاه دوماد هم بخاطر اینکه زودتر کلک این موشه رو بکنه و مجلسشون بهم نخوره میخواد موشه رو بگیره که با دهن باز سرشو بردن زیر میز همانا  و پریدن موش تو دهن اقا دوماد به خیال لونه موشی سوراخی همانا .کسی هم نبود که این موشه رو از دهن آقا داماد دربیاره و مجلس عروسی تبدیل به عزا میشه (راست و دروغش با خودشون )

فعلآ


¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:51 عصر دوشنبه 87/10/23

سلام .اولین روز زمستونیتون بخیر .دیشب خوش گذشت بهتون ؟حسابی خوردین و چاق و چله شدین یا نه تو رژیم بودین؟یه ترازو جواب این سئوالو صادقانه میگه؟ما که دیشب اینقدر خوردیم نمیتونستیم تکون بخوریم .منم که راحت هر چی بخورم گوشت نمیشه به تنم همش در حال خوردن بودم

خب از بحث شیرین شب یلدا خارج میشویم.

سه شنبه شب خونه پسر عمه ام(خانومش سیده هستن) دعوت داشتیم که چون شوشو دیر میومد نرفتیم چهار شنبه هم خونه دختر عمه ام دعوت داشتیم که چون میدونستم شوشو ناز میکنه و نمیاد جواب منفی دادم به دختر عمه جان (ایشون هم شوهرشون سید هستن و هرسال کل فامیلو به صرف نهار دعوت میکنن خونشون )به شوشو گفتم میای بریم گفت نه یه روز تعطیله میخوام خونه بمونم و استراحت کنم و به کارام برسم (هر چند خودم هم زیاد مایل نبودم و اگه اصرار میکردم میرفتیم)صبح چهار شنبه بر خلاف روزای تعطیل دیگه زود از خواب پاشدیم و صبحونه رو خوردیم و منم نهار رو آماده کردم و میخواستیم بریم بیرون واسه خرید که مامان شوشو زنگ زد بیاین بریم خونه دائیت شوشو ازم پرسید چیکار کنیم بریم ؟(خیلی دلش میخواست بریم     ) من هم بهش گفتم نه بابا کجا بریم یه روز تعطیله و میخوایم خونه بمونیم و به کارامون برسیم واینجوری شد که اونجا هم نرفتیم و سریع آماده شدیم اومدیم بریم بیرون که باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و ما هم گفتیم با این بچه کجا بریم و وروجکو چیکار کنیم که چه جائی بهتر از خونه مامان بنده  .وروجکو بردیم خونه مامان و خودمون دبرو که رفتیم اول رفتیم یه مانتو بافت(که از قبل نشون کرده بودم ) واسه خودم خریدم که در همین حین بارون شروع شد  بعد تبدیل به برف و بارون شد که ما در حال خرید جین  واسه من بودیم .بعد تبدیل به برف شدید شد که ما باز هم با پرروئی   در حال خرید شال واسه من بودیم .دیگه خریدا مون که تموم شد رفتیم دنبال وروجکو اومدیم خونمون و نهار خوردیم و یه آبگوشت هم بار گذاشتم و یخورده  خونه رو تمییز کردم و وروجکو خوابوندم با شوشو لاست دیدیم مامان هم زنگ زد که بعد از شام میخوایم بریم خونه خاله عکسای عروسی رو ببینیم تو هم میای .من هم همیشه آماده به خدمت .بعد از خوردن شام اومدن دنبالم و با وروجک رفتیم

پنج شنبه هم شام رفتیم خونه شوشو اینا

جمعه هم شوشو رفت خونشون و ماشینو شست و اومد نهار خوردیم و بعد رفتیم پارک نمایشگاه و اومدیم خونه باز هم وروجکو خوابوندیم و لاست دیدیم بعدش هم شام و یوزارسیفو لالا

دیشب هم که شب یلدا بود و ما خونه مامان بودیم

فعلآ 


¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
1
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
28047

:: درباره من ::

از سرزمینهای شمالی


:: لینک به وبلاگ ::

از سرزمینهای شمالی

:: آرشیو ::

مهر
شهریور
مرداد
خرداد
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387

:: لینک دوستان من::

روزانه هایم
سحر بانو
بلاچه
خانوم خونه
ارش وروجک
آشیانه من و تو
قلب زندگی
قلب زندگی
پگاه و پارسا
صمیم
اکواریوم
مهسا
آندیا جون
ملوسکم
یونا جون
یک عاشقانه آرام
امیر مهدی جون
زندگی شاید همین باشد
مانی گردو
کوچه خلوت دل
مریسام
کفشدوزک
مهدیار جون
ستاره
سارا جون
ساره جون
عاشقانه های من و عسلیم
ساناز جون
ایلیا 1
مژگان جون
نفس
خودم و خودش
خودم و خودش
HOME 88
نگارین
طیبا جون
نانازی جون
بلفی
ثمین جون
نی نی گولو
ایلیا 2
حس قشنگ زندگی

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

کد آهنگ