بانوی سرزمینهای شمالی - از سرزمینهای شمالی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از سرزمینهای شمالی


ساعت 11:49 عصر دوشنبه 87/10/23

ببخشید بابت بدقولی هفت هشت دقیقه ای درست همون لحظه ای که میخواستم بیام نت تماس تلفنی ای داشتم که ده دقیقه ای طول کشید .خلاصه ببخشید

خیلی دلم میخواست واضحتر از اینا میذاشتم ولی باور کنین کسائی که مارو میشناسن با دیدن این عکسا متوجه میشن اینا ماهستیم مخصوصآ شوشو (به خاطر کارش تو شهرمون با خیلی ها آشناست و هروقت میریم خیابون همیشه در حال سلام و علیک هست حالا خوبه هنرپیشه نشده )

همون لباس و کلاه گیس رو دیدین بسه دیگه

دیگه اینکه چرا اینقدر از این شکلک استفاده کردین ؟ترسیدم خب



خب به سلامتی شهر ما هم چهره زمستانی به خودش  گرفته هر چند تا الان دیگه دوباره چهره پائیزی شو رو کرده

چند وقتیه اینو واسه خودم ساخته بودم واسه روز مبادا که دیدم این بلاگفا نسخه پشتیبان درست کرده و ما هم بیخیال شدیم به دوباره نوشتن .هر چند حذفش نمیکنم و میتونم اونجا  از به روز شدن دوستای غیر بلاگفائی با خبر بشم

از دیروز هم شروع کردم به خوندن دوباره کتاب کیمیاگر

شبا هم تا دیروقت با شوشو بیدار میمونیم و لاست میبینیم .چرا تموم نمیشه ؟

خب دیگه ما کم کم رفع زحمت کنیم تا مارو نزدین پیشاپیش عید غدیر و شب یلداتون مبارک .خوش بگذره


¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:52 عصر شنبه 87/9/23

سلام دوست جونیا .نمیدونین چقدر دلم براتون تنگ شده بود  .انشالله که همتون خوبید و تعطیلات هم حسابی بهتون خوش گشته  .

اینقدر ننوشتم که همه چیز یادم رفته ولی تا اونجائیکه ذهنم یاری کنه سعی میکنم بنویسم .خودتون رو واسه یه پست طولانی آماده کنین     .

پنجشنبه ? اذر بعد از اینکه شوشو از سر کار اومد نهار خوردیم و شوشو کمی استراحت کرد و وروجک رو برد ارایشگاه و بچه ام از دست  اون موهای بلندش راحت شد .بعد هم اومدن دنبال من و و وروجک رو بردیم خونه مامانم تا با اونا بره خونه عمه ام .من و شو هم رفتیم واسه شوشو کت و شلوار و کراوات خریدیم .من هم یه مقدار خرید جزئی داشتم که انجام دادیم .بعد هم رفتیم خونه مادر شوشو و کمی نشستیم که مامانم زنگ زد و گفت ما شام خونه دختر عمه ات هستیم و میگن شما هم بیاین اینجا .من و شوشو هم سریع رفتیم خونمون و آماده شدیم و یه چیزی هم بعنوان کادو خریدیم و رفتیم خونشون .

جمعه از صبح که وروجک از خواب پاشد می گفت گلوم درد میکنه .یه مقدار خود درمانی کردیم ولی دیدیم فایده ای نداره و بیقراری هم نمیکردو خبری هم از علائم دیگه مریضی نبود واسه همین صبر کردیم تا شنبه بعد از ظهر که شوشو از سر کار اومد و و بردیمش دکتر که ملوم شد چیزیش نیست کلک و دلش واسه دکترش تنگ شده بود.از مطب که اومدیم خونه دیدم بدجور بدنم درد میکنه و فهمیدم بعله دیگه نزدیک عروسی مریض شدم .بازم خوددرمانی کردم و تا حدی خوب شدم و فرداش رفتم خونه مامانم و بعد از نهار با اونا رفتیم بیرون که دیدیم جلوی یکی از دانشگاهها شلوغه .نگاه کردیم دیدیم یه دختر دانشجو تصادف کرده و جوی خون از گوشه سرش راه افتاده رو زمین .کفشش یه طرف و کیفش هم یه طرف دیگه پرت شده و دوستاش هم بیتابی میکنن .به گمونم تموم کرده بود تا دو سه روز اون صحنه از جلوی چشام کنار نمیرفت  .شام هم خونه مامان اینا موندیم و بعد اومدیم خونه وموقع خواب دوباره حالم بد شد و همش خدا خدا میکردم که وروجک مریض نشه که صبح ساعت ? دیدم پاشده اومده پیشم قربونش برم  و میلرزه و از این لرزش ترسیده و گریه اش گرفته  .درجه گذاشتم دیدم تب داره بهش استامینوفن دادم ولی تاثیری نداشت و دوتامون تو تب میسوختیم و چیزی هم نمیتونستیم بخوریم .دیگه بعد ز ظهر دوباره شال و کلاه کردیم و رفتیم دنبال مامانم و مامان و شوشو وروجک رو بردن مطب دکتر و من هم تو ماشین منتظرشون موندم و بعد وروجک با مامانم رفت خونشون و من و شوشو هم رفتیم دکتر و و شب هم خونه مامانم موندیم(من و وروجک) فرداش کمی بهتر شدیم ولی بقیه رو مریض کردیم .

چهار شنبه صبح هم رفتم ارایشکاه و یه صفائی به چهره مردونه ام دادم    و اومدم خونه خودمون و وسائلی رو که احتیاج داشتم و برداشتم و رفتم خونه مامانم نهار خوردیم و و منتظر موندیم تا شوشو بیاد حالا مگه میاد؟   بعد از دو ساعت شوشو اومد    و مامان اینا زودتر رفتن و من و شوشو و وروجک هم با کلی تاخیر راه افتادیم سمت خونه عروس که متاسفانه بعد از عقد رسیدیم و کادو دادیم و نیم ساعتی نشستیم و و دوباره راه افتادیم سمت خونه مامانم و لباسامونو عوض کردیم و تجدید میکاپ نمودیم و اماده شدیم بریم تالار .توی راه هم رفتیم گل فروشی تا مامانم یه سبد گل بگیره .من هم با اون لباس از ماشینمون پیاده شدم و سرمو بلند کردم که ببینم کدوم گل فروشی دارن میرن .یه پله رو ندیدم و خوردم زمین  ?شانس اوردم لباسم پاره و کثیف نشد.با اینکه خیابون خیس بود فقط دستم کثیف شد و یه تکه خیلی کوچیک از لباسم که همونجا کنار گل فروشی یه شیر اب بود و دستم رو اونجا شستم .خلاصه گل رو گرفتیم و راه افتادیم به سمت تالار ولی تا خود تالار دست و پام میسوخت  .عروسی خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت عروس هم خیلی ناز شده بود .ارکسترش هم خیلی عالی بود .دو تا رپر هم اورده بودن و سالن رو ترکوندن این دوتا     .  بعد از عروسی هم رفتم خونه مامانم و صبح میخواستم برم خونه خودمون که دیدم مامانم خیلی مریضه  و موندم و با اون پای چلاقم خونه رو تمییز کردم و و غذا درست کردم بعد از شام خواستیم بیایم خونه که دیدم نمیتونم شلوارمو بپوشم بخاطر پام .یه دامن از مامانم گرفتم و اونو پوشیدم و با هر زحمتی بوداومدیم خونه خودمون و با پای لنگ به به زندگی ادامه دادم .

دوشنبه هم عروسی دوستم بود که باز هم از دست این شوشو کلی با تاخیر رسیدیم     .اونجا هم خوش گذشت .

سه شنبه هم من و شو شو خونه رو در حد خونه تکونی عید تمییز کردیم کلی کیف کردیم  .اخه یه دوهفته ای میشد که دست به خونه نزده بودم (به خاطر مریضی و عروسی و پام)

پنج شنبه هم برای اولین بار  در عمر زندگی زناشوئیمون یه شیشه مربای زرشک درست کردم که خیلی خوب شد .فقط پاک کردن زرشکهاش خیلی سخت بود و چشمامو داغون کرد .

جمعه هم که دیروز باشه رفتیم خونه مامانم و غروب هم با شوشو و وروجک رفتیم واسه شوشو یه بلوز و یه پلیور خریدیم و بعد رفتیم خیابون گردی و دوباره رفتیم خونه مامانم و بعد از دیدن سریالها برگشتیم خونه خودمون

این روزا از خونواده شوشو خیلی بدم اومده به خودش هم گفتم .دیگه مثل قدیما هر هفته نمیریم اونجا

دیگه باید بیام پیش شما ها ببینم تو این مدتی که نبودم چیکارا کردین؟

ببخشید طولانی بود و چشماتون درد گرفت ولی اگه دخترای خوبی باشین و غر نزنین آی چشمم وای چشمم  یه سوپرایز براتون دارم   


¤ نویسنده: بانوی سرزمینهای شمالی

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
11
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
28057

:: درباره من ::

از سرزمینهای شمالی


:: لینک به وبلاگ ::

از سرزمینهای شمالی

:: آرشیو ::

مهر
شهریور
مرداد
خرداد
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387

:: لینک دوستان من::

روزانه هایم
سحر بانو
بلاچه
خانوم خونه
ارش وروجک
آشیانه من و تو
قلب زندگی
قلب زندگی
پگاه و پارسا
صمیم
اکواریوم
مهسا
آندیا جون
ملوسکم
یونا جون
یک عاشقانه آرام
امیر مهدی جون
زندگی شاید همین باشد
مانی گردو
کوچه خلوت دل
مریسام
کفشدوزک
مهدیار جون
ستاره
سارا جون
ساره جون
عاشقانه های من و عسلیم
ساناز جون
ایلیا 1
مژگان جون
نفس
خودم و خودش
خودم و خودش
HOME 88
نگارین
طیبا جون
نانازی جون
بلفی
ثمین جون
نی نی گولو
ایلیا 2
حس قشنگ زندگی

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

کد آهنگ